خــــــــــدا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



حالم عوض ميشه حرف تو كه باشه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غميــــــــــ




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 4011
بازدید کل : 38323
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1

ساخت کد صوتي

آمار مطالب

:: کل مطالب : 207
:: کل نظرات : 73

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 10
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 29
:: بازدید ماه : 4011
:: بازدید سال : 6749
:: بازدید کلی : 38323

RSS

Powered By
loxblog.Com

خــــــــــدا
چهار شنبه 9 شهريور 1390 ساعت 18:34 | بازدید : 489 | نوشته ‌شده به دست مريم | ( نظرات )

گاهی وقتا خيلي دلت می گيرد . آنقدر كه نمی توانی نفس بكشی .
گوشه ای می شينی ، دست هايت را دورزانوانت حلقه می كنی ،

چشم هايت را میبندی سرت را به ديوارتكيه می زنی و ...
اما نمی شود .
می خواهی خودت را خالی كنی ... راه می روی ، شعر می خوانی ...
انگار بغضی هزارساله گلويت راگرفته است .

 دست هايت عرق كرده اند ، هيچ كس نيست .
آن لحظه هيچ كس به دردت نمی خورد . يعنی اصلاًحوصله ی كسی را نداری .
دلت بدجور شكسته است ...
بلند می شوی ، دستت را به ديوار میگيری تا نيفتی دوست داری به طرفش بروی،
اما ...
رويت نمی شود .
خيلی حرفها داری كه به او بگويی حرفهايی كه جز اوبه هيچ كس نمي شود گفت ،
يعنی فقط بايد به اوگفت ...اما رويت نمی شود .
آخر با چه رويی می خواهی بروی . خيلی وقت است به سراغش نرفته ای ...
يعنی اصلاً يادش نبودی ...
پيش تر، گاهی از كنارش رد می شدی و اگر دست میداد سلامی هم می كردی اما
حالا ...
فقط خجالت می كشی و نگاهش می كنی . يعنی جوابت را می داد ؟؟؟
آرام سرت را بلند می كنی و آهسته صدايش می زنی . اما ...
او آن جا است .
قبل از اينكه صدايش بزنی . قبل از اين كه تو لب واكنی .
و بازمثل هميشه مهربان نگاهت می كند .
گرچه تو نگاهش را نمی بينی ، اما حس می كنی . بغضت وا می شود .
واشک هايت گونه ها ، چشم ها و دهانت را خيس میكنند .
به تو نزديک است ، خيلي نزديک ، دستت را میگيرد . و تو ديگر ...
تو ديگر خودت نيستي ، ديگر من قبلی نيستی . تازه شده ای .
اشک ها امانت نمیدهند ... دست هايت می لرزد ...
هق هقت سكوت تيره ي اتاق را شكسته است .
نگاه می كنی به رويت لبخند می زنند و او هم ...
و تو فقط می خواهي از ته دلت .





:: موضوعات مرتبط: جملات كوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: